در زمان حضرت موسی (علیه السلام) سحر و جادو در میان مصریان به طوری رایج بود و مورد تعلیم و تعلم قرار میگرفت. مردم مصر نیز فنون و پیچ و خمهای آنرا شناخته و آنچه را که خارج از توان یک انسان معمولی بود، تمیز میدادند. از این رو حکمت اقتضا می کرد که آن حضرت با معجزه عصا بر آنان استدلال کند؛ عصائی که در برابر دیدگان آنان به فرمان خداوند به مار تبدیل میشد و عصاها و ریسمانهای آنان را میبلعید و دوباره به حالت اول بر میگشت و دیگر از عصای ساحران اثری باقی نمیماند. مردم آن عصر به خوبی میدانستند که قضیه عصای حضرت موسی (علیه السلام) از حدود قدرت و توان آنان خارج است و همین امر باعث شد که ساحران با دیدن آن ایمان آورند و یقین کنند که کار حضرت موسی (علیه السلام) از امر پروردگار است.و نیز در عصر حضرت مسیح (علیه السلام) که فلسطین و سوریه از مستعمرات یونان به شمار میرفت، دانشمندان بسیاری از یونان در آن کشورها بودند که علم طب در میان آنان رواج کامل داشت؛ به گونه ای که این معالجه از وظایف کاهنان به شمار میرفت و عامه مردم بر این باور بودند که بهبودی از این امراض و علاج آن به برکت وجود کاهنان و از آثار معنوی ایشان است. به خاطر همین شیوع و رواج علم طب، معجزه حضرت مسیح (علیه السلام)، شفای بیماران مبتلا به بَرَص و نابینائی و کوری مادر زاد بود؛ زیرا مردم آن عصر آنچه را که خارج از قدرت و توان انسان معمولی و کاهنان بود، شناخته و در نتیجه کارهای خارق العاده را در این زمینه که تنها به قدرت خداوند متعال امکان داشت، تشخیص میدادند.
نظرات شما عزیزان: